top of page
Writer's pictureMehdi Farhangian

هوش مصنوعی: پژواکی از گذشته





ما حق داریم نسبت به هر آنچه که سودای کنترل ما را در سر می‌پروراند، بدگمان باشیم. شک و تردید نسبت به هوش مصنوعی نه از سر ناآشنایی عوام با پیچیدگی‌هایش، بلکه ترسی بنیادین است. هوش مصنوعی بی گمان دامنه های علم را گسترش خواهد داد و با قدرت تولید محتوا به صداهای محذوف در عصر اینترنت -زبان- خواهد داد. اما در عصری که بازار آزاد هدف اولیه است و تمام ارزش های فرهنگی و سیاسی ثانویه اند، بی شک شرکت های بزرگ برای توسعه هوش مصنوعی پول خرج میکنند اما به چه منظور؟ برای اینکه همین ساختار منطبق با نفع طبقاتی شان ادامه پیدا کند، منتها با بهروی افزون تر. در سالیان اخیر تحولات در دنیای هوش مصنوعی چنـان پرشـتاب و گسـترده بـوده کـه بـه نظـر میرسـد مطالعـه و تحلیـل اثرات اجتماعی و ساسی و فرهنگی آن از سـیر حـوادث عقـب مانـده اسـت.


صداهای جریان اصلی به ما آدرس اشتباه میدهند تا دغدغه های واقعی را نابود کنند. ریسک اتهام به ساده اندیشی را به جان میخرم و بحث هوش مصنوعی را از جایی آغاز می‌کنم که انتظارش را ندارید: پیش از الگوریتم‌های پیچیده و شبکه‌های عصبی، هوش مصنوعی به الکتریسیته، کابل‌های برق و لیتیوم محتاج است. اما لیتیومی که در باتری ها استفاده می شود از کجا می آید؟ لیتیوم از دل زمین بیرون کشیده میشود و طی مراحل متعدد پالایش میشود. هر مرحله از استخراج و پالایش و تولید لیتیوم دی اکسید کربن قابل توجهی تولید میکند و هوایی را که تنفس میکنیم از ما دریغ میکند.


این یک شعبده‌بازی رسانه‌ای است که هوش مصنوعی را زاده ذهن خلاق کارآفرینان جلوه می‌دهد. هوش مصنوعی از اساس، فیزیکی است و از ماده‌ای شکل گرفته که از دل زمین بیرون کشیده می‌شود. استخراجی که همواره هزینه‌ای سنگین‌تر از سودش بر دوش انسان و طبیعت می‌گذارد.


چرا این هزینه سرسام‌آور اغلب نادیده گرفته می‌شود؟ پاسخ روشن است: غول‌های معدنی این هزینه را نمی‌پردازند. دست نامرئی بازار آزاد، سود را به جیب آنان سرازیر می‌کند، اما هزینه استخراج را کارگران معدن با جانشان می‌پردازند – فراموش نکنیم که در آمریکا، عمر کارگران معدن بیست سال کوتاه‌تر از میانگین جامعه است – و بار هزینه‌های زیست‌محیطی بر دوش همه ماست.


اما این پایان ماجرا نیست. برای تولید و آموزش داده که قلب تپنده ماشین‌های هوشمند است، به استثمار کارگرانی نیاز است که داده‌ها را برچسب بزنند. این کار در جنوب جهان، در کشورهایی چون اوگاندا و فیلیپین، و در شمال جهان، بر دوش سالخورده‌ترین و نیازمندترین افراد می‌افتد. هوش مصنوعی تنها به این دلیل سودآور است که این هزینه‌های سهمگین هر روز نادیده گرفته می‌شوند.


هوش مصنوعی یادآور این الگوی تکرارشونده است که پیشرفت با برده‌داری، استعمار و غارت گره خورده است. گویی ما را به گذشته فرا می‌خواند تا تاریخ را دوباره مرور کنیم تا از دل رنج های گذشته راه را برای آینده‌ای روشن‌تر بگشاید.


اما باستان شناسی هوش مصنوعی ما را به شیلی میکشاند. پروژه سایبرسین اگر چه در جنینی و پیش از زاده شدن خفه شد اما این امید را برای همیشه زنده کرد که هوش مصنوعی و ماشین های اتومات میتوانند در سمت دیگری باشندَ نه در سمت سود بلکه در سمت مردم. دو مفهوم سایبرنتیک و سوسیالیسم از جهاتی به هم شبیهند اول اینکه هر دو برای فهم سیستم و هدف به کار میروند و دوم اینکه هر دو غالبا اشتباه فهمیده شده اند. با این وجود پیوند آنها یعنی سایبر سوسیالیسم کمتر شناخته شده است. سایبرنتیک برای مدل کردن و صورتبندی سیستمهای به کار میرود که پیچیدگی آنها به حدی است که روابط خطی علت و معلولی کفایت نمیکند. و از آنجا با مفاهیم امروزی هوش مصنوعی پیوند می خورد که مشخصه هر دو بازخورد و کنترل اتومات است.



سالوادور آلنده به دموکراسی باور شدید قلبی داشت. بدیل سیستم سرمایه داری را سیستم سرمایه داری دولتی مثل شوروی و یا سرمایه داری نظامی مثل کوبا می‌جست، بلکه رویای سوسیالیسم شیلی را در بطن دموکراسی می‌دید. رویایی که به حقیقت پیوست و او را به نخستین رهبر مارکسیست تاریخ بدل کرد که با رای مردم به قدرت رسید اما رویای بزرگ‌تر آلنده، حفظ قدرت در دستان مردم شیلی بود. او نیک می‌دانست که کنترل متمرکز، سدی در برابر بهره‌وری از منابع شیلی و در نتیجه، رفاه مردم است و برای تحقق ایده های بلند پروازانه اش، استفارد بیر، بزرگ‌ترین چهره سایبرنتیک آن دوران را به شیلی آورد. پروژه سایبرسین پیچیده ترین پروژه تبادل همزمان و تصمیم گیری اتومات آن زمان بود. جایی که ماشین جایگزین کارگران نبود بلکه به کارگران کمک میکرد که بدون اتکا به یک نیروی کنترل کننده مرکزی خودشان محیط کارشان را کنترل کنند. چیزی که امروز بیشتر شبیه به رویاست.پروژه سایبرسین، از پنج جزء اصلی تشکیل شده بود اول، مرکز کنترل ، مغز متفکر سیستم؛ دوم سایبرنت، شبکه‌ای عظیم از کامپیوترها، کابل‌ها، تلفن‌ها و ماشین‌های تلکس که شریان‌های حیاتی کارخانه‌های ملی را به هم پیوند می‌داد و جریان بی‌وقفه و خودکار اطلاعات را ممکن می‌ساخت؛ سوم CHECO، شبیه‌ساز اقتصاد شیلی که همچون پیشگویی، سناریوهای مختلف و پیامدهای تصمیمات را پیش‌بینی می‌کرد؛ چهارم Cybrestride ، نرم‌افزاری قدرتمند برای ترکیب و تحلیل داده‌ها؛ و در نهایت، Cyberfolk، سیستمی برای سنجش رضایت شغلی کارگران.


این پروژه در عمل، موفقیتی چشمگیر بود. در پایان سال ۱۹۷۱، شاخص‌های کلیدی اقتصاد شیلی به طرز شگفت‌انگیزی جهش کردند: تولید ناخالص داخلی ۷.۷٪، تولید ۱۳.۷٪، مصرف ۱۱.۶٪.اما مهم‌تر از همه، دستمزد واقعی کارگران شیلی بود که ۳۰٪ افزایش یافت. با این شاخص ها آلنده منتظر انتخابات دوره بعدی بودَ انتخاباتی که هرگز به وقوع نپیوست. تاریخ بار دیگر شاهد اتحاد نانوشته قطب‌های سیاسی متضاد برای حفظ نظم موجود بود. شوروی و کوبا، به رغم ظاهر ، به شیلی یاری نمی‌رساندند. آنها آینده‌ای برای آلنده نمی‌دیدند، چرا که تعهد او به دموکراسی، قانون و عدم خشونت را تهدیدی برای مدل سرمایه‌داری دولتی خودشان می‌دانستند.


از سوی دیگر، اقتصاد شیلی پیش از آلنده، تصویری تماماً آمریکایی داشت: بانک‌ها در مالکیت بانک‌های آمریکایی، کارخانه‌ها در چنگ شرکت‌های چندملیتی آمریکایی، بخش عمده کشاورزی در اختیار پپسی، شرکت مخابرات تحت کنترل AT&T، و مهم‌تر از همه، هشتاد درصد صنایع مس در دستان دو غول آمریکایی.در این شرایط، جهان و اقتصاد آزاد باید چاره‌ای برای این مشکل می‌اندیشیدند. و چاره، همانطور که انتظار می‌رفت، کودتا بود. کودتایی به رهبری نیکسون و با حمایت شرکت‌های فورد، ITT، مس آناکوندا، پپسی، بانک آمریکا و سیتی‌بانک. شرح جزئیات تراژیک آن دوران و ظهور دیکتاتوری پینوشه، حکایتی است که در فرصتی دیگر باید بازگو شود.


واژه هوش مصنوعی که به کرات امروز استفاده میشود بسیار بی قاعده و فازی است و برای ارجاع به سیستم های متفاوتی به کار میرود. کیت کروفورد در کتاب اطلس هوش مصنوعی کلمه دیگری برای هوش مصنوع استفاده میکند " large-scale computing" و یا پردازش کامپیوتری در مقیاس بزرگ.. این نامگذاری، نگاهی جامع و سیستمی به ما می‌دهد و یادآور می‌شود که ابزارهای مشابهی در طول تاریخ داشته‌ایم؛ ابزارهای امروزی صرفاً بزرگ‌تر و قدرتمندترند.بنابراین، دغدغه نیروهای پیشرو باید همان دغدغه‌های همیشگی دوران مدرن باشد: مردم و دموکراسی. وقتی دولت‌ها و شرکت‌ها از دغدغه‌های "ما" سخن می‌گویند، باید پرسید منظورشان از "ما" کیست؟ واضح است که برای آن‌ها، مردم تنها سیاهی‌لشکرهایی هستند که گاهی برای جابه‌جایی قدرت مفید واقع می‌شوند.


وظیفه  "ما" است که قدرت خود را دست‌کم نگیریم. "ما" کارگران معادن، "ما" کارکنان شرکت‌های نرم‌افزاری و سخت‌افزاری، و هر یک از  "ما" ا که به داده‌های هوش مصنوعی می‌افزاییم و  "ما" که در این جهان آلوده به منواکسید کربن حاصل از فناوری‌های جدید نفس می‌کشیم، حق داریم در تعیین سازوکار و قوانین این دنیای به‌ظاهر جدید مشارکت کنیم.


تاریخ به ما میگوید که چاره ای جز نکاه بدبینانه به امر سیاسی نداریم اما نه از نوعی که بی عملی و ناامیدی بینجامد. آن چیزی که امید را زنده نگه میدارد آن چیزی است که در آینده رخ خواهد داد. سایبرسین به ما یاد آوری میکند که خودباوری انسان برای توسعه هوش مصنوعی امکان پذیر است. کنشمند بودن و تماشاگر نبودن امکان پذیر است. سالوادر آلنده در کودتا در حمله به کاخ ریاست جمهوری کشته شد. آخرین سخنرانیش ما را به آینده ترغیب میکند و در عین حال ما را برای یافتن حقیقت گذشته استیضاح میکند. این سخنرانی را در ویدیوی زیر بشنوید و بخوانید:‌




6 views0 comments

Comments


bottom of page